You are here
آتش آتش ریخت بر شام سیاه 
 شعله های گریــــه و اندوه و آه
بی پناهی موج میزد در میان 
 دستهای زینب آن شب شد پناه
***
بیـــتــــاب تــر از ابـــر بهــــاری بودند
" هیهات من الــذله " جــــاری بودند
 سوگند به هرچه نام آب است بر آن
 این تشـنه لبان تشـنه یـــاری بودند
***
گل غنچه ای از سلاله حیدر بود
 افسوس که مثل غنچه ای پرپر بود
 آن ظهر عطشناک چه غوغایی کرد
 آن مرد که نام کوچکش اصغر بود
شاعر: کتایون شیخی
ارسال شده توسط :  در تاریخ :  دوشنبه, 27. مهر 1394 - 11:17تعداد مشاهده:300  


    